عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ خودتون خوش اومدید ------------------------------------------------ همییشه واسه گلی خاک میشم که اگه به آسمون رسیدبدونه ریشه اش کجاست .-------------------------------------------- اگرباآتش عشقت مرابسوزانی بازبا خاکسترت خواهم نوشت دوست دارم.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 11231
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 16
:: کل نظرات : 10

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 3
:: بازدید ماه : 12
:: بازدید سال : 71
:: بازدید کلی : 11231

RSS

Powered By
loxblog.Com

*&تنهایی من&*

دل
سه شنبه 19 اسفند 1393 ساعت 20:22 | بازدید : 249 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

نشسته بود روزمین وداشت یه تیکه هایی روجمع میکرد

بهش گفتم کمک میخوای

گفت نه

گفتم خسته میشی خب بذار کمکت کنم

گفت نه خودم جمع میکنم

گفتم حالاتیکه های چی هست

بدجوری شکسته مشخص نیست چیه

نگاه معنی داری کرد وگفت

قلبم

این تیکه های قلب منه که شکسته

خودم بایدجمعش کنم

بعدش گفت می دونی چیه رفیق

آدمای این دورو زمونه دل داری بلدنیستن

وقتی میخوای یه دل پاک وبی ریابه دستشون بسپاری هنوزتو

دستشون نگرفته میندازنش زمین ومیشکوننش

میخوام تیکه هاش روبسپرم دست صاحب اصلیش اون دلداری بلده

میخوام بدم بهش بلکه این دل شکسته خوب شه آخه

می دونی خودش گفته قلب های شکسته روخیلی دوست داره

تیکه های شکست روجمع کرد ویواش یواش ازم دور شد

من توی این فکرکه چرا ما آدمادلداری بلدنیستیم

دلم میخواست بهش بگم خب چرادلت روبه هرکسی میسپاری

انگارفهمیدتودلم چی گفتم

برگشت وگفت

دلم روبه هرکسی نسپردم

اون برای من هرکس نبودمن برای اون هرکس بودم

گفت واینبار رفت سمت دریا

سهمش ازتنهاییاش دریایی بودکه رازدارش بود



:: برچسب‌ها: داستان عاشقانه , دل ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تقدیم به دوستای گلم
جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 12:53 | بازدید : 272 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

             تقدیم به دوستای گلم

  

خدایابرای تمام چیزهایی که دارم

امانمیبینم تورا

                     شکر

 

پروردگارا به من بیاموز

دوست بدارم کسانی که عاشقم نیستند

بگریم برای کسانی که هرگز غمم رانخوردند

خدایابه من بیاموز....

 

 

درادامه مطلب



:: برچسب‌ها: خدایا , تقدیم به دوستای گلم , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
یک های ناچیز
جمعه 1 اسفند 1393 ساعت 12:28 | بازدید : 245 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

                                                        یک های ناچیز

گاهی وقتابایه کلام قلبی آسوده وآرام میشه

گاهی بایه قطره لیوانی لبریز میگردد.

گاهی بایک کلمه انسانی نابودمی شود.

گاهی یک لبخند،تمام زمستان،یک فردراگرم نگه می دارد..

گاهی بایک پیام محبت آمیز محبتی راازنوشعله ورمیسازد..

گاهی یک نگاه تمسخرآمیز،غرورانسان راویران می کند..

گاهی بایک بی مهری،دلی می شکند.

 

 

گاهی یک لیوان چای،اشک رادرچشمان مادری جاری میسازد

گاهی یک جرقه یک ساختمان رابه آتش می کشد..

گاهی با ارسال یک داستان کوتاه برای دوستی،گره ای بازمی شود..

گاهی با یک کارساده درهای بهشت بر روی آدم گشوده میشود

               ........

 

 

مراقب بغض یکی هاباشیم درحالی که ناچیزند

      همه چیزند...

...



:: برچسب‌ها: یکی ها , یک های ناچیز , اشعار , , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عشق واقعی
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 19:40 | بازدید : 248 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید...؟

چرامنودوست داری؟چراعاشقم هستی...؟

 

پسرگفت نمی توانم دلیل خاصی رابگویم اما از اعماق قلبم دوست دارم..!

 

دخترگفت:

وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتنت پیداکنی

چگونه میتوانی بگویی عاشقت هستم...؟

 

پسرگفت:

واقعا دلیلش رانمیدانم امامیتوانم ثابت کنم که دوست دارم...

 

دخترگفت:

اثبات نه من فقط دلیلش رامیخواهم...؟

شوهردوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش رابرای اوتوضیح میدهد...

اماتونمیتوانی اینکار رابکنی.

پسرگفت من تورادوست دارم

چون زیباهستی

چون جذاب هستی

چون دوست داشتنی هستی

چون باملاحظه وبافکرهستی

چون به من توجه ومحبت میکنی

تورابه خاطرلبخندت دوست دارم

به خاطرتمام حرکاتت دوست دارم

دخترازسخنان پسربسیارخشنود شد

چندروزبعد دخترتصادف کردوبه کمارفت

پسرنامه ای کنارتخت او گذاشت

بدین شرح

عزیزم تورابه خاطرصوای گیرات دوست دارم 

اکنون دیگرحرف نمیزنی پس نمیتونم دوست داشته باشم

دوست دارم چون به من توجه ومحبت میکنی 

چون اکنون قادربه محبت کردن نیستی نمیتوانم دوست داشته باشم

تورابه خاطرلبخندت وتمام حرکاتت دوست دارم 

اکنون میتوانی بخندی

میتوانی هیچ حرکتی بکنی

پس دوست ندارم 

اگرعشق احتیاج به دلیل داشته باشه درزمان هایی مثل الان

هیچ دلیلی برای دوست داشتن وجودنداره

آیاعشق واقعی به دلیل نیازداره

 

 

 

 

نه هرگزومن هنوز دوست دارم



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 18:11 | بازدید : 273 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

بیادست قشنگ ومهربانت راعصایی کن که 

برخیزم

وشورانگیزوشوق آلودبدامان شقایقها

بیاویزم

 

بدزدم تیشه ی فرهادعاشق راوبی پروا

چنان رعدوبنای سنگی غم رافروریزم

بسازم کلبه ی عشقی میان باغ فرداهاوحافظ وار

بربام فلک طرحی دگرازعشق اندازم ونقش

دیگری ریزم

 

بیاواکن لبانم رابه تکرارسرودعشق که من آن

مرغ شباویزم  

دلم میخوادتوسفرمون

یه لقمه نون داشت پرعشق

واست برکتش میشد

هرچی که خواست از خودعشق

دلم میخواست توباغچمون می کاشتمت

گل میدادی

رنگ و وارنگ ازهمه رنگ 

نرگس وسنبل میدادی

دلم میخواست میشدواست

دشتوچراغونش کنم

ماه روبذارم توچشات

ستاره بارونش کنم

وسط میدون ببرم بازارروارزونش کنم

دادبزنم خاطرخاتم عشق روفروونش کنم

گلاب قمصرمیشدی به مرگ گل جون میدادی

شاخه به شاخه برگ به برگ به لپشون خون میدادی

گریه عاشق میشدی نم نم بارون میدادی

به شاعرای دربه درشعرفراوون میدادی



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
قشنگ ترین پیشوازها
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 17:55 | بازدید : 183 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

               خدایاچراعاشق شدم

5513466

جاده

5511586

ساعت رفتن

5514691

طاقت

5515593

منوباش

5515411

خدایا

5513988

بروفکرشم نکن

5513986

گریه نکن

551799


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خیلی سخته
یک شنبه 5 بهمن 1393 ساعت 18:35 | بازدید : 667 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

       خیلی سخته دلتنگ کسی باشی که تودلش جایی نداری

خیلی سخته کسی رودوست داشته باشی و نتونی بهش بگی وبعدرفتنش توحسرت بمونی...

 

خیلی سخته عشقتوبایکی دیگه ببینی و....

 

خیلی سخته گوشی دستت باشه وروشمارش زنگ بزنی،نزنی،بزنی،نزنی....

 

خیلی سخته دلتنگ کسی باشی که دلش پیش تونیست و جای دیگس...

 

خیلی سخته تودلت غم باشه وبه ظاهربخندی...

 

 

خیلی سخته بغض داشته باشی،امانخوای کسی بفهمه...

 

خیلی سخته عزیزترین کست روبه اجبارفراموش کنی

..

 

خیلی سخته که سالگردآشنایی باعشقت روبدون حضورخودش بگیری...

 

خیلی سخته که روزتولدت همه بهت تبریک بگن جز اون که به خاطرش زنده ای...

 

           خیلی سخته همه چیزت روبه خاطریه نفرازدست بدی وحالا نباشه...  

 

                             .......... 

 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شوخی
چهار شنبه 3 دی 1393 ساعت 1:51 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

گفتی: دوست دارم 

گفتم:من اصلا دوست ندارم

(به شوخی )

گفتی: تنهام نذار

گفتم:هستم ازت بیذار

گفتی :نروازپیشم

گفتم: باهات دیونه میشم

گفتی :عذابم نده

گفتم: کنارتوبودن برای من بده

(کمی ناراحت شدی)

گفتی: چرامیری

گفتم :ازهم سیریم

گفتی :توکه عاشقم بودی

گفتم :فراموشت میکنم به همین زودی

گفتی: چیکار کردم

گفتم: قیدتوزدم میخوام برم

گفتی :تموم شد

گفتم:آره

(بغض گلوتوگروفت)

گفتی: میمیرم

گفتم:خدانکنه عشقم.داشتم شوخی میکردم.خیلی دوست دارم عزیزم.

...

...

...

و

این تنهادلیل تنهایم بود...!

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: دلنوشته , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دوستیابی اینترنتی
شنبه 29 آذر 1393 ساعت 12:27 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

نظرتون راجب دوستبابی اینترنتی چیه برای کشورماخوبه یانه؟ وچرا ؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سفرلاک پشتها
دو شنبه 14 مهر 1393 ساعت 13:43 | بازدید : 385 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

یک روزخانواده لاکپشتها تصمیم گرفتن که به پیکنیک بروند،،،،♡♡♡♥♡♥♥♡ازآنجاکه لاکپشتها به صورت طبیعی درهمه ی مواردیواش عمل می کنند. هفت سال طول کشید تابرای سفرشان آماده بشن!!♡♥♡♥

درنهایت خانواده لاک پشت خانه رابرای پیداکردن یک جای مناسب ترک کردن..

درسال دوم سفرشان(بالاخره)پیداش کردن.برای مدتی حدودشش ماه محوطه روتمیزکردن،وسبدپیکنیک روبازکردن،بعدفهمیدن که نمک نیاوردن...!!♥♡

پیک نیک بدون نمک فاجعه خواهدبود،وهمه ی آنهابااین موارد موافق بودند..♥

بعدازیک بحث طولانی،جوان ترین لاک پشت برای آوردن نمک ازخانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولوناله کرد،جیغ کشیدوتوی لاکش کلی بالاوپایین پرید،گرچه اوسریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود.

اوقبول کردکه به یک شرط بره؛اینکه هیچکس تاوقتی اون برنگشته چیزی نخوره.خانواده قبول کردولاک پشت کوچولو به راه افتاد..♡♥♡♥

سه سال گذشت......ولاک پشت کوچولوبرنگشت .پنج سال..... شیش سال....

سپس درسال هفتم غیبت او،پیرترین لاک پشت دیگه نمیتونست به گرسنگی ادامه بده.اواعلام کردکه قصدداره غذابخوره وشروع به بازکردن یک ساندویچ کرد...♥♥♥♡♡♡

دراین هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریادکنان ازپشت یک درخت بیرون پرید،دیدیدمی دونستم که منتظرم نمی مونید. منم حالانمیرم نمک بیارم...!!!!!♥♥♡♡♥♥♡♡♥♡


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به نام خدا
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 17:17 | بازدید : 285 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم 
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم 
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی 
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی 
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود 
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه 
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت 
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته 
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب

می گفت 
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری 
به جان دلبرش افتاده بود- اما- 
طبیبان گفته بودندش 
اگر یک شاخه گل آرد 
ازآن نوعی که من بودم 
بگیرند ریشه اش را و 
بسوزانند 
شود مرهم 
برای دلبرش آندم 
شفا یابد 
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را 
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده 
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه 
به روی من 
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من 
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و 
به ره افتاد 
و او می رفت و من در دست او بودم 
و او هرلحظه سر را 
رو به بالاها 
تشکر از خدا می کرد 
پس از چندی 
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت 
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟ 
در این صحرا که آبی نیست 
به جانم هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 
برای دلبرم هرگز 
دوایی نیست 
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!

 

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و 
من در دست او بودم 
وحالا من تمام هست او بودم 
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟ 
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟ 
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 
که ناگه 
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد 
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه - 
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
زهم بشکافت 
زهم بشکافت 
اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد 
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را 
به من می داد و بر لب های او فریاد 
بمان ای گل 
که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی 
بمان ای گل 
ومن ماندم 
نشان عشق و شیدایی 
و با این رنگ و زیبایی 
و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد....



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به نام خدا
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 17:16 | بازدید : 293 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

پله های کجا را آب بریزم؟ 

کدام شمعدانی را بر لبه ی کجا...!؟

چطور باید بفهمی چه قدر قدم هایت اتفاق ِ روشنی ست؟  

چطور باید دوستت داشته باشم

 منی که مردان زیادی را دیده ام تویی را که زنان بسیاری را...!؟

 حرمتِ انتظار برای همیشه از دستِ عشق رفت


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بنام خدا
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 17:16 | بازدید : 323 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )


باور نكردي عشقمو ،راضي شدي ببيني شكستمو

رنجوندي تو قلب خستمو ،با اين كه ديدي پر و بال بستمو

تو كه ميگفتي ميموني تا هميشه كنارم

حالا نيستي كه ببيني جز تنهايي كس ندارم

گفتي كه عاشقمي هميشه ،كسي براي تو من نميشه

حالا ميفهمم كه شبيهم به تموم دنيا هنوزم باورم نميشه

چطوري شد ،كه كندي دلتو از من به زودي

يادم نميره دستات ،تو دستم، قدم ميزديم اره تو بودي

اون همه عشقوعلاقه كجا رفته كه داشتي

نكنه پاي يكي ديگه دلتو بازم جا گذاشتي

حرفات از يادم نميره كه ميگفتي هر كسي

نميتونه بياد بشينه تو قلبت به اين راحتي

ولي تو نيستي كه ميزدي انگار اون حرفارو

من همش تكرار ميكنم تووجودم دردامو

شبا كه ميخوام بخوابم فكرت نميزاره بخوابم

اخه چرا شكستي رفتي و دادي عذابم

 هنوزم باورم نميشه
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حال کنین
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 17:12 | بازدید : 344 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

باور تلخ نبودنت...

تاوان کدامین اشتباه بود؟

تو گفتی بمان و من ماندم...

اکنون که تو رفته ای...

من در کوچه های تنهایی به انتظار برگشت تو به بی کسی

خود خیره شده ام...

و نمیدانم اخر چه خواهد شد...

میروی و من نگاهت میکنم...

تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو...

یک عمر برای گریستن وقت دارم...

 اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست...

                و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به نام خدا شعر
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 17:11 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )

خانه ات زيباست

نقش هايت همه سحرانگيز است

پرده هايت همه از جنس حرير

خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست

جاي ماندن هم نيست

بايد از كوچه گذشت

به خيابان پيوست

و  تكاپوي كنان

عشق را  بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد

عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست

*****

تن تماميت زيبايي پيراهن نيست

مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند

و اگر ميخواهيم روزهامان

همه با شبهامان

طرحي از عاطفه با هم ريزند

گاهگاهي بايد

به سر سفرهء دل بنشينيم

قرص ناني بخوريم

از سر سفرهء عشق

گامهامان بايد

همهء فاصله ها را امروز

كوتاه كنند

و سر انگشت تفاهم هر روز

نقب در نقب دري بگشايد

دري از عشق به باغ گل سرخ

"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم

محمدتقي  خاني - متخلص به آرام


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عکس های عاشقانه
دو شنبه 11 دی 1391 ساعت 17:10 | بازدید : 318 | نوشته ‌شده به دست ♥♥♥محمد♥♥♥♥ | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 2
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد